با وجود اينكه سالهاست بخشي از خط عبوري راهآهن بين شهري در پايتخت زيرزميني شده اما هنوز بخشهايي از آن در مناطق 17و 18تهران در كنار خانههاي مردم قرار دارد. عبور قطارها هر روز يك زلزله 4ريشتري و حتي بيشتر را براي ساكنان اين نقطه از شهر به ارمغان ميآورد. آنها هم به اين زلزله روزانه و شبانه عادت كردهاند و حالا بخشي از زندگيشان شده است. اين گزارش حاصل پرسه در حوالي خط راهآهن تهران- تبريز است، جايي كه هنوز زندگي لب خط با همه نوستالژيها و دردسرهايش ادامه دارد.
- بايد اينجا زندگي كنيد
از دور ديده ميشوند. چند پيرمرد سالخوردهاند كه سالهاست لب خط پاتوق هر روزشان است. جوانيشان را همينجا بودهاند و با صداي هر روز سوت قطارها، گذر عمر را فهميدهاند. هر روز اينجا ميآيند تا گپي بزنند و ياد قديم كنند. مصطفي غفاري يكي از آنهاست؛ پيرمرد 65سالهاي كه ساكن محلهاي در جنوب غربي پايتخت است. تا جايي كه بهخاطر دارد صداي قطارها در گوشاش بوده است؛ «زندگي كنار خط راهآهن را نميشود تعريف كرد، بايد اينجا مدتي زندگي كنيد تا بفهميد مشكلات ما چه چيزهايي هستند. تردد قطارها فقط برايمان خطر ندارد، بلكه آزار و اذيت هم دارد. شما فرض كنيد هر ساعت يك لرزه و صداي مهيب را در خانه و محل آسايشتان احساس كنيد، چه حالي خواهيد داشت؟ البته ما ديگر به اين اتفاق عادت كردهايم.» او ميگويد: «چشم اميد ما زيرزمينيشدن اين خطوط آهني است تا ديگر شاهد عبور غولهاي آهني از كنار خانههايمان نباشيم؛ «بخشي از راهآهني كه به سوي تبريز و اهواز ميرود در بعضي از محلههاي اينجا مثل شادآباد و 17شهريور و توليد دارو و... زيرزميني شده است. فكر ميكرديم اين اتفاق در محله ما هم ميافتد، اما هنوز خبري نيست و چشم انتظاريم.»
- صدايي كه هر روز شنيده ميشود
ميگويند اينجا ته تهران است، ته اين ابرشهر. خط آهني موازي آنقدر ادامه دارد تا در افق محو ميشود. يك محله گير كرده پشت خطهاي آهني، گير كرده در حصار ديوارهاي آجري و گاهي جامانده در پشت فنسها و گاردريلها و گاهي هم رها شده در انتهاي يك خيابان، مثل خيابان «غفاري» كه در انتهايش خطآهن پيداست. محمود صابري ريش سفيدي كه پاتوقش لب خط است و از جواني تا تاكنون كه 60ساله شده است در اينباره ميگويد: «صداي سوت قطار و تلق و تلوق آن، حتي يك روز هم قطع نميشود. در همه اين سالهايي كه اينجا بودهام اين صدا را شنيدهام. اين اتفاق آنقدر تكرار شده كه شايد حالا اصلا صداي قطارها را احساس نكنيم، درست مثل يك عادت. قبلا اتفاقهاي ناگواري اينجا پيش ميآمد كه الان بسيار كمتر شده است. خيليها اينجا شاهد برخورد قطار با آدمها بودهاند. بچههاي اينجا بازيهاي خطرناكي با قطارهاي در حال عبور ميكردند، اما حالا اوضاع بهتر شده است، هرچند كه قطارها هنوز هم هستند و هر روز ميآيند و ميروند و زندگي ما هم همچنان ادامه دارد.»
- بازيهاي خاطرهانگيز لبخط
حالا بيشتر بازيهاي معروف لبخط تبديل به يك نوستالژي شده است. ديگر خبري از سكههاي لهشده زير چرخ قطارها نيست. بازي خطرناك پرتاب سنگ به قطارهاي در حال حركت، سالهاست ديگر انجام نميشود. قاسم ميران، يكي از قديميهاي محله صادقيه با يادآوري بازيهاي لب خط، لبخندي روي چهرهاش مينشيند؛ «بچه بوديم و سرگرمي ديگري نداشتيم. ذوق ميكرديم از ديدن دوزاريهايي كه زير چرخهاي قطار له ميشدند. بچهها كلكسيوني از اين دوزاريها داشتند. هر كسي كه دوزاريهاي لهشدهاش بيشتر بود ارج و قرب بيشتري ميان بقيه داشت. انگار پيشكسوتتر بود.» حالا ۵۴ سالي از نخستين روزهاي روبهرو شدنش با ريل قطار ميگذرد. حالا چشم بسته، بيآنكه شكل قطار را ببيند ميتواند بگويد كه كدام قطار باري است و كدام قطاري كه رد ميشود، مسافري است: «بعضي بازيها هم واقعا خطرناك بود؛ مثل پرتاب سنگ. بچه كه بوديم از شكستن شيشه قطار خوشمان ميآمد. من خودم به چشم نديدم اما شنيدم كه چندباري اين سنگها به سر مسافراني كه كنار پنجرهها آمده بودند هم خورده بود. قطارهاي جديدتر كه آمدند ديگر امكان باز شدن پنجرهها را نداشتند تا از بروز هر خطري جلوگيري شود. حالا ديگر اينها همه خاطره شدهاند.»
- دردسرهاي زندگي كنار خطهاي آهني
آنها كه لب خط زندگي نكردهاند و فقط چند ساعتي در اين محدوده بودهاند، دردسرهاي همسايگي با خطوط آهني را در لرزهها و صداهاي گاه و بيگاه عبور قطارها خلاصه ميكنند. كافي است سراغ مشكلات ديگر را بگيريد تا همه ساكنان اين نقطه از پايتخت توي حرف هم بدوند و مشكلات را يادآوري كنند. ميران همان بچه محل قديمي محله صادقيه ميگويد: «كاش فقط مشكل، صداي قطار و لرزش پنجرهها بهخاطر عبور قطارها بود. زن و بچه ما اينجا امنيت ندارند. هوا كه تاريك بشود، سر و كله معتادها و كارتنخوابها هم پيدا ميشود. حتي اين مشكل در محلههايي كه خط راهآهن در آنها زيرزميني شده همچنان ادامه دارد چون جاي خطوط زيرزميني شده، زمين خاكي باقيمانده و تبديل به پاتوقي براي همين افراد شده است». بعضي از اهالي ميگويند كه قرار است در محل ريلهاي زيرزمينيشده، بوستان و مركز تفريحي ساخته شود اما گويا توافق نهايي ميان شهرداري و راهآهن در اين زمينه انجام نشده است. ميران ميگويد: «فعلا كه در محله ما از همان زيرزمينيشدن هم خبري نيست، چه برسد به ساخت پارك و پيادهراه و اين جور چيزها.
- ايستادن روبهروي قطار تا لحظه آخر
ميانسالهاي فعلي ساكن در محله صادقيه، خودشان يك پاي بازيهاي خطرناك كنار خطوط راهآهن در دوران كودكي بودهاند؛ بازيهاي خطرناكي كه كمكم بين بچههاي آن زمان رايج شده بود و حالا هم كمكم در حال فراموششدن است. فتحعلي نورمحمدي ۴۶ سال است كه ساكن اين محله شده و از كودكي كنار خطوط خطآهن بازي ميكرده است. او ميگويد: «بچه كه بوديم از قطار و خط آهن نميترسيديم. اما الان ميترسيم. يكي از تفريحهايمان اين بود كه رو به قطاري كه به سمت ما ميآمد ميايستاديم و روي ريل راه ميرفتيم. هر كس بيشتر از بقيه روي ريل باقي ميماند بازي را برده بود. يكبار يادم هست كه من بيشتر از هميشه روي ريل ماندم. قطار تقريبا نزديك شده بود. حيدر نامي در محله بود كه بعدها شهيد شد. بهطرفم آمد و مرا فورا از روي ريل كنار كشيد. يك سيلي هم به گوشم زد كه چرا چنين كار خطرناكي كردهام. الان همه اهل محل حواسشان هست كه بچهها كنار ريل نروند و خود بچههاي محله هم سراغ چنين بازيهاي خطرناكي نميروند. زمان ما مادرها هر روز نگران بچههايشان بودند. دستودل همه اهالي محل از قطارهايي كه رد ميشوند و ناخواسته، هرچه سر راهشان باشد را زير پا ميگذارند حسابي ترسيده است.»
- وقتي مهاجران به لب خط آمدند
اگر به چند دهه قبل برگرديد، متوجه ميشويد كه زماني اين خطوط راهآهن كشيده شدند كه خانهاي در اين نقطه از شهر وجود نداشت. در حقيقت حتي صداي قطارها هم به گوش كسي نميرسيد اما گسترش بافت مسكوني در اين محدوده در حدود سالهاي 1335باعث شد كه يكييكي خانهها در كنار خطوط راهآهن ساخته و زندگي لب خط متولد شود. اكثر ساكنان اين خانهها هم مهاجراني بودند كه بعد از اصلاحات ارضي از شهرها و روستاهاي دور به تهران آمدند. صنايع و كارخانهها هم دليل شكلگيري محلهها در اطراف ريل راهآهن بودند. مصطفي غفاري از ساكنان اين محله ميگويد: «من حدود 30سال است كه به اين محله آمدهام، اما قديميها ميگفتند كه اينجا بيشتر باغ بوده و زمين كشاورزي. حتي شنيدهام كه روزگاري اينجا تفرجگاه اهالي پايتخت بوده است. حتي ما مهاجرتهاي اتباع بيگانه مخصوصا افغانها را هم به اين محله داشتهايم. علتش هم ارزاني اجارهبهاي خانههاي ماست. من چند سال قبل تصميم گرفتم كه از اين محله بروم، اما هيچكس حاضر نميشود كه حتي به نازلترين قيمت خانههاي ما را بخرد. همين كه ميشنوند اين خانه لب خط است از خريد اينجا منصرف ميشوند و سراغ خانه ديگري ميروند».
- خاطرات تلخ اهالي يك محله
حرف خاطرههاي تلخ كه بشود، اهالي محلههاي اطراف لب خط، گفتنيهاي زيادي دارند. شايد همه ساكنان اين محدوده، بازي و تفريح در كنار خطوط راهآهن را تجربه نكرده باشند اما همه آنها خاطرات تلخي از تصادفها و حوادث رخداده در كنار ريل راهآهن را بهخاطر دارند. تقريبا يكي از خواستههاي قديمي و هميشگي آنها اين بوده كه ديوار حائلي ميان محله و خط راهآهن كشيده شود اما اين خواسته هيچگاه محقق نشده است. آنها ميگويند كه شركت راهآهن حتي حاضر نيست تعداد پلهاي هوايي اين منطقه را بيشتر كند يا براي اين پلها، پلههاي برقي بگذارد. محمدعلي اماني، يكي ديگر از اهالي صادقيه ميگويد: «تصاوير زيادي از تصادف با قطار در ذهن دارم كه هر بار يادش ميافتم پشتم ميلرزد. فكر كنم همه اهالي تصوير چنين تصادفي در ذهنشان هست. نهتنها ريلها زيرزميني نشدند بلكه يك خط ديگر يعني مسير رفت و برگشت تهران- تبريز هم به اين خطها اضافه شد و حالا ۳مسير از ريلهاي راهآهن درست از انتهاي خيابان غفاري و بخشي از محله صادقيه عبور ميكند». از طرف ديگر در اين محله تنها يك زيرگذر باريك وجود دارد.
- تونل وحشت يا زيرگذر راهآهن
قرار بوده كه زيرگذر دردي از مشكلات اهالي دوا كند، اما انگار دردي ديگر به دردهاي قبلي اضافه كرده است. زيرگذرهاي قديمي و فرسوده محلههاي لب خط، حالا تبديل به يك تونل وحشت براي اهالي اين محلهها شده است. يكي ديگر از ساكنان محله صادقيه كه دوست ندارد نام و نشانش را بيان كند ميگويد: «چند وقت قبل يكسري چراغهاي ارزان قيمت بعد از مدتها پيگيري براي اين زيرگذرها گذاشتند، اما همين چراغها هم حالا يا شكستهاند يا سوختهاند. هيچيك از اهالي جرأت نميكنند شبها از اين معابر استفاده كنند. بارها موضوع را پيگيري كردهايم و هربار به در بسته خوردهايم. تازه اوضاع محله ما نسبت به بعضي محلههاي منطقه 17بهتر است.
- خراش بزرگ روي يك اثر هنري
درست همان هنگامي كه ما در آرامش و بدون هيچ سروصدايي در خانههايمان ميخوابيم، ساكنان نقطهاي از اين شهر ميزبان صداي هولناك عبور قطارها هستند و شاهد لرزش پنجرهها و ديوارها. اگر به مشكلات و مسائلي كه وجود چنين ريلي براي اهالي محلههاي نزديك و مجاور راهآهن بهوجود آورده نگاهي بيندازيم تازه متوجه عمق ناملايمتيهايي كه طي چنددهه بر شهروندان اين تكه از پايتخت رفته، خواهيم شد. تردد وسيلهاي غولآسا در ساعتهاي مختلف شبانهروز نخستين سوغات خود يعني صداي ناهنجار را در پي خواهد داشت؛ هم صداي تردد و هم صداي بوق قطار كه تا كيلومترها ميتواند پيامي ناخوشايند و نوعي آلودگي صوتي به شمار آيد. تصوير و نماي شهري با وجود چنين خط راهآهني قطعا نميتواند دلپذير و خواستني باشد. شايد وجود يك ريل قطار كنار بافت شهري را بتوان به يك خراش بزرگ روي يك اثر هنري تعبير كرد. از سوي ديگر، وجود اين خط آهن با معضلات اجتماعي خاص خود نوعي نازيبايي براي شهري بهحساب ميآيد كه قصد پيشرفت و توسعه كرده است.
- آيا اينجا زندگي تغيير ميكند؟
مردم ساكن محلههاي لب خط كه حالا خطوط راهآهن در آنجا زير زميني شده چشم دوختهاند به آينده. آيندهاي كه به آنها وعده، زندگي كنار يك پيادهراه بزرگ همراه با امكانات شهري داده است. حالا بيش از يك سال از وعده مديريت قبلي شهر درباره اين زمينهاي آزاد شده خطوط راهآهن ميگذرد. شايد استفاده از اين زمينهاي آزاد شده براي خدمت بهتر به شهرونداني كه مالك اصلي و حقيقي منابع شهري هستند، اين امكان را به مسئولان شهري فعلي بدهد تا پيرو شعار تحقق عدالت و كمكردن فاصله شمال و جنوب پايتخت وارد عمل شوند. مرور خبرهاي يكي دو سال اخير نشان ميدهد كه تا به حال جلسات پياپي مديران شهري با مسئولان راهآهن تشكيل شده است تا در نهايت تدبيري صحيح انديشيده و طرحي نو در انداخته شود اما هنوز توافقي كه نهايي باشد و باعث تغيير اساسي زندگي در اين نقطه از پايتخت شود انجام نشده است. آيا واقعا خط راهآهن قديمي كه به زير زمين رفته جاي خود را به بزرگترين پيادهراه كشور يا فضاي سبز شهري خواهد داد؟ پيادهراهي به وسعت ۱۰ كيلومتر كه ۴ كيلومتر آن در منطقه ۱۷ و ۶ كيلومتر آن در منطقه 18واقع ميشود و ميتواند به يكي از مراكز مهم گردشگري و تفريحي پايتخت نيز تبديل شود. بايد صبر كرد و منتظر بود.
نظر شما